ملوح

معنی کلمه ملوح در لغت نامه دهخدا

ملوح. [ م ُ ] ( ع مص ) شور شدن آب. ( تاج المصادر بیهقی )( از اقرب الموارد ). و رجوع به مُلوحة و ملاحة شود.
ملوح. [ م ِل ْ وَ ] ( ع ص ) سریعالعطش. مِلواح. مِلیاح. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ).
ملوح. [ م َ ] ( ع اِ ) به لغت شام قطف بحری است. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الأدویه ). قطف. ( تذکره داود ضریر انطاکی ج 1 ص 332 ).
ملوح. [ م ِل ْ وَ ] ( ع اِ ) مخفف مِلواح :
گرم رو در راه عشق و با خرد صحبت مجوی
کنگ اگر خواهی که گیری ملوح از شاهین مکن.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 268 ).رجوع به ملواح شود.

معنی کلمه ملوح در فرهنگ فارسی

( اسم ) قره پازی
مخفف ملواح .

جملاتی از کاربرد کلمه ملوح

گرم رو در راه عشق و با خرد صحبت مجوی کبک اگر خواهی که گیری ملوح از شاهین مکن
پرهیز که صیادی ناگاه نگیردت کو دام نهد محبر بر ملوح و دفتر