ملصق

معنی کلمه ملصق در لغت نامه دهخدا

ملصق. [ م ُ ص َ ] ( ع ص ) چسبیده شده. ( غیاث )( آنندراج ). چسبیده و پیوسته و محکم و استوار. ( ناظم الاطباء ). چسبانیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ملصق شدن ؛ چسبیدن. چفسیدن. التصاق. ( یادداشت ایضاً ).
- ملصق کردن ؛ چسباندن. ( یادداشت ایضاً ).
ملصق. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) درچسبنده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
ملصق. [ م ُ ص َ / م ُ ل َص ْ ص َ ] ( ع ص ) پسرخوانده. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). آنکه پدر او دانسته نیست. دَعی . حَمیل. زَنیم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه ملصق در فرهنگ معین

(مَ صَ ) [ ع . ] (اِمف . ) چسبیده ، پیوسته .

معنی کلمه ملصق در فرهنگ عمید

چسبیده، پیوسته، چسبانده شده.

معنی کلمه ملصق در فرهنگ فارسی

چسبانده شده، چسبیده، پیوسته
( اسم ) چسباننده .
پسر خوانده . آنکه پدر او دانسته نیست دعی .

معنی کلمه ملصق در ویکی واژه

چسبیده، پیوسته.

جملاتی از کاربرد کلمه ملصق

الف. سفید امضا (چنانچه چک بدون تاریخ داده شود هرگونه اضافه کردن تاریخ بدان از طرف غیر از صاحب حساب جدا از جنبه حقوقی قابل شکایت کیفری از طرف صاحب حساب علیه ملصق تاریخ به عنوان سوء استفاده از سفید مهر و امضاء قابل شکایت کیفری است.