ملاعبه

معنی کلمه ملاعبه در لغت نامه دهخدا

ملاعبه. [ م ُ ع َ ب َ /ع ِ ب ِ ] ( از ع ، اِمص ) با کسی بازی کردن. ( غیاث ). ملاعبة. رجوع به ملاعبة شود. || عشقبازی. ( ناظم الاطباء ). لاس. لاس زدن. دست بازی. دست بازی کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بازی و شوخی.( ناظم الاطباء ). و رجوع به ملاعبت و ماده قبل شود.

معنی کلمه ملاعبه در فرهنگ فارسی

ملاعبت: بازی کردن باهم، بایکدیگربازی وشوخی کردن
۱ - ( مصدر ) بازی کردن با هم . ۲ - شوخی کرد مرد با زن . ۳ - ( اسم ) بازی . ۴ - شوخی .
با کسی بازی کردن . با هم بازی کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه ملاعبه

او گه به عشوه گفت ‌که ای شاعرک بس است تاکی ملاعبه با یار نازنین