معنی کلمه مقناع در لغت نامه دهخدا مقناع. [ م ِ ] ( ع اِ ) سرانداز. روسری زنانه. ( ازفهرست ولف ). مقنع. مقنعه : هم از شعر پیراهنی لاجوردیکی سرخ شلوار و مقناع زرد.فردوسی.وز آن خلعتی کامد او را ز شاه ز مقناع و آن دوکدان سیاه.فردوسی.