معنی کلمه مقمور در لغت نامه دهخدا
و آن گلبن آراسته ناکرده قماری
از جامه برهنه شده چون مردم مقمور.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 343 ).پادشاه بود و کودک و مقمور به چنان زخمی. ( چهارمقاله ص 70 ).
- امثال :
اخجل من مقمور . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| ( اِ ) بدی و شر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).