مقطوع روزی

معنی کلمه مقطوع روزی در لغت نامه دهخدا

مقطوع روزی. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی روزی. آن که رزق وی بریده باشد. آن که وجه معاش وی قطع شده باشد :
بخواه و مدار از کس ای خواجه باک
که مقطوع روزی بود شرمناک.سعدی.

معنی کلمه مقطوع روزی در فرهنگ فارسی

بی روزی . آنکه رزق وی بریده باشد آنکه وجه معاش وی قطع شده باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه مقطوع روزی

بخواه و مدار از کس ای خواجه باک که مقطوع روزی بود شرمناک