مقطوع روزی. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی روزی. آن که رزق وی بریده باشد. آن که وجه معاش وی قطع شده باشد : بخواه و مدار از کس ای خواجه باک که مقطوع روزی بود شرمناک.سعدی.
معنی کلمه مقطوع روزی در فرهنگ فارسی
بی روزی . آنکه رزق وی بریده باشد آنکه وجه معاش وی قطع شده باشد .
جملاتی از کاربرد کلمه مقطوع روزی
بخواه و مدار از کس ای خواجه باک که مقطوع روزی بود شرمناک