معنی کلمه مقراه در لغت نامه دهخدا
مقراة. [ م ِ ] ( ع ص ) زن مهمانی کننده و بسیار مهمان. ( از منتهی الارب ). زن مهمانی کننده. مقراء. ( از اقرب الموارد ). امراءةمقراة للضیف ؛ زن بسیار مهمان نواز. ( ناظم الاطباء ).
مقراة.[ م ِ ] ( ع اِ ) یکی مِقر̍ی. ( منتهی الارب ). واحد مقری یعنی کاسه بزرگ. ج ، مقاری. ( ناظم الاطباء ). کاسه بزرگ مهمانی. مِقر̍ی. ج ، مقاری. ( از اقرب الموارد ).
مقراة. [ م ِ ] ( اِخ ) مقراة و توضح نام دو قریه است از نواحی یمن که در شعر امروءالقیس آمده. ( از معجم البلدان ). نام جایگاهی است. ( مهذب الاسماء ). موضعی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
فتوضح فالمقراة لم یعف رسمها
لمانسجتها من جنوب و شمأل.امروءالقیس.