مقتصر

معنی کلمه مقتصر در لغت نامه دهخدا

مقتصر. [ م ُ ت َ ص َ ] ( ع ص ) کوتاه. مختصر. مجمل. ( از ناظم الاطباء ).
مقتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) بسنده کننده و نگذرنده از چیزی. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به اقتصار شود.
- مقتصر علی ازار ؛ خشنود است از ازار که می پوشاند برهنگی را. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مقتصر در فرهنگ فارسی

بسنده کننده و نگذرنده از چیزی

جملاتی از کاربرد کلمه مقتصر

دعا می گویمش اما نه زانسان که باشد مقتصر بر خط عاجل
سمند فخر دین فاخر ز فخرت مفتخر بادا کمند قهر هر قاهر ز قهرت مقتصر بادا