معنی کلمه مقابلت در لغت نامه دهخدا
مقابلة. [ م ُ ب َ ل َ ] ( ع مص ) روی فراروی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || روباروی شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). روباروی شدن و مواجه گردیدن. ( از ناظم الاطباء ). || با یکدیگربرابری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || با یکدیگر برابر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || دو تا کتاب را با هم راست کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قابل الکتاب بالکتاب ؛ کتاب را با کتاب دیگر خواند تا ببیند که با یکدیگر مطابقه می کنند یا نه. معارضة. ( از اقرب الموارد ). معارضه دو کتاب با هم. واخوان کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مقابله شود. || نعلین را دوال کردن که در میان انگشتان باشد. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). دوال ساختن نعل را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دوال ساختن برای نعل و قبال بربستن بر نعل. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دوتا کردن گیسوی کفش را تا گره آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دوتا کردن گیسوی بند کفش تا گره آن. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) شاة مقابلة؛ گوسپند پاره گوش بریده از پیش آونگان گذاشته ، ضد مدابرة که آونگان گذاشته باشد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).