معنی کلمه مفتق در لغت نامه دهخدا مفتق. [ م َ ت َ ] ( ع اِ ) مفتق القمیص ؛ شکاف جای پیراهن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). محل شکافتگی پیراهن. ( از اقرب الموارد ).مفتق. [ م ُ ف َت ْ ت َ ] ( ع ص ) گشوده. شکافته. بازکرده : با بوی شمال کس نخواند خوش مشک و می نافه مفتق را.قطران ( دیوان چ محمد نخجوانی ص 12 ).و رجوع به تفتیق شود.