مفارقت کردن. [ م ُ رَ / رِ ق َک َ دَ ] ( مص مرکب ) دور شدن. جدایی اختیار کردن : و چون از دنیا مفارقت کرد به موافقت او از شروان بیرون آمدم. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 102 ). کسی که قیمت ایام وصل نشناسد ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن.سعدی.و رجوع به مفارقت شود.
معنی کلمه مفارقت کردن در فرهنگ فارسی
دور شدن جدایی اختیار کردن
جملاتی از کاربرد کلمه مفارقت کردن
حُصْری گوید اصول ما اندر توحید پنج چیز است حَدَث برداشتن و قدیم را یکی دانستن و از برادران بریدن و از وطنهاء خویش مفارقت کردن و فراموش کردن آنچه دانند و آنچه ندانند.