مغنم. [ م َ ن َ ] ( ع اِ ) غنیمت. ( ترجمان القرآن ) ( مهذب الاسماء ). مال که از حرب کفار بی دسترنج حاصل شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). غنیمت. غُنم. ج ، مغانم. ( اقرب الموارد ). - المغنم البارد ؛ غنیمت طیب. ( از اقرب الموارد ). || حصول چیزی بی دسترنج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر چیز که بی دسترنج به دست آید. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه مغنم در فرهنگ فارسی
غنیمت مال که از حرب کفار بی دسترنج حاصل شود .
جملاتی از کاربرد کلمه مغنم
گدای پیر مغنم به خانقه چه روم؟ اگرچه می همه جا هست بحث بر کرم است