مغلی

معنی کلمه مغلی در لغت نامه دهخدا

مغلی. [ م ُ لا ] ( ع ص ) جوشیده. ( مهذب الاسماء ). جوشیده شده. ( ناظم الاطباء ). جوشانیده : الماء المغلی ؛ آب جوش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مغلی. [ م ُ ] ( ع ص ) جوشاننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اغلاء شود. || گران کننده نرخ. || گران خرنده چیزی.( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گیاه بالنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ).
مغلی. [ م ِ لا ] ( ع اِ ) رجوع به مِغلاة شود.
مغلی. [ م ُ غ ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مغل و زبان مردم مغلستان. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مغل و مغول شود. || مردم دلیر و بی باک و خونریز و ظالم و سنگدل و هولناک. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مغلی در فرهنگ فارسی

منسوب به مغل و زبان مردم مغلستان یا مردم دلیر و بیباک و خونریز و خونخوار باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه مغلی

زبانی به نام مغلی که از شاخهٔ زبان‌های مغولی است زمانی در افغانستان به کار می‌رفته که امروزه مرده گزارش شده است.
زبانی به نام مغلی که از شاخهٔ زبان‌های مغولی است زمانی در افغانستان به کار می‌رفته که امروزه مرده گزارش شده‌است.