مغفری. [ م ِ ف َ] ( حامص ) مغفر بودن. خاصیت مغفر داشتن : روز نبرد تو نکند دشمن تو را با ناوک تو مغفر پولاد مغفری.فرخی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 384 ).و رجوع به مغفر شود.
معنی کلمه مغفری در فرهنگ فارسی
مغفر بودن خاصیت مغفر داشتن
جملاتی از کاربرد کلمه مغفری
یکی مغفری خسروی بر سرش خوی آلوده ببر بیان در برش
بدو گفت رو تیغ هندی بیار یکی جوشن و مغفری نامدار
با چنین اعجاز کاندر خنجر تو تعبیه است بر سر خصم لعین چه مغفری چه معجری
به هر گام بد مغفری زیر پی پر از خون چو جامی پر از لعل می
تا که غفاری او ظاهر شود مغفری کلیش را غافر شود
به کتف دشت یکی جوشنی است مینارنگ به فرق کوه یکی مغفری است سیماندود
بهرام کاسقفی است به زنار هرقلی در گفت از ظلال تیغش به مغفری ندارم
بر سر من مغفری کردی کله وان درگذشت بگذرد بر طیلسانم نیز دور معجری
در پیش زخم حوادث به نور حزم هم جوشنی نماید و هم مغفری کند