معیدی

معنی کلمه معیدی در لغت نامه دهخدا

معیدی. [ م ُ ع َ دی ی ] ( ع ص نسبی مصغر ) تصغیر مَعَدّی است. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). تصغیر معدی است که منسوب به مَعَدّ است. تصغیر معدی منسوب به معدبن عدنان است و در تصغیر دال مشدد او را تخفیف داده و معیدی گفته اند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). به نوشته ٔجمهرة الامثال مصغر مَعَدّی است که منسوب به مَعَدّاست و از بعضی نقل کرده که مُعَید نام قبیله ای است و مصغر کلمه دیگر نیست. ( از ریحانة الادب ج 5 ص 347 ). و رجوع به همین مأخذ ذیل معیدی ضمره ٔبن ضمرة شود.
معیدی. [ م ُ ] ( اِخ ) از شعرای قرن دهم عثمانی و از مردم قالقاندلن است. شاعری کثیرالشعر بود و دارای خمسه ای است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
معیدی. [ م ُ ] ( اِخ ) از شعرای عثمانی و از مردم مرعش است.اجداد وی از صدور امرای ذوالقدریه بودند. وی به سال 994 هَ. ق. درگذشته است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
معیدی. [ م ُ ع َ دی ی ] ( اِخ ) ضمرةبن ضمرة. از بلغای عرب در زمان جاهلیت است. گویند کوتاه قامت و زشت روی بود و مثل معروف تسمع بالمعیدی خیر من أن تراه یا تسمع بالمعیدی لا أن تراه در حق اوست و اولین کسی که این جمله را بر زبان آورد نعمان منذربن ماءالسماء است. ضمرة از قبیله معد یا معیدبن عدنان بود و آب برکه های نعمان را آلوده می کرد و نعمان نمی توانست بر او دست یابد و از شجاعت وی در عجب بود. سرانجام وی را امان داد و ضمرة به حضور نعمان راه یافت اما به جهت قبح منظر و حقارت جثه مورد استخفاف نعمان واقع گردید و گفت تسمع بالمعیدی خیر من أن تراه . ضمرة وی را جواب داد مردانگی اشخاص را باپیمانه نمی سنجند بلکه «انما المرء باصغریه قلبه و لسانه ان قاتل قاتل بجنان و ان نطق نطق بلسان ». ( از ریحانة الادب ج 5 ص 348 ). و رجوع به همین مأخذ و فراید الادب المنجد و البیان و التبیین ج 1 ص 152 و 201 و جمهرة الامثال و مجمع الامثال و نیز رجوع به معیدی شود.

جملاتی از کاربرد کلمه معیدی

چون معیدی میشنو اورا مبین کاین گمان عکسست و عکسش نیست طرد