معکه

معنی کلمه معکه در لغت نامه دهخدا

معکه. [ م َ ک َ ] ( اِخ ) ارام معکه. مملکت کوچکی است که در حدود شمال شرقی فلسطین واقع است و احتمال می رود که ایل بیت معکه باشد. ( از قاموس کتاب مقدس ).

معنی کلمه معکه در فرهنگ فارسی

ارام معکه مملکت کوچکی است که در حدود شمال شرقی فلسطین واقع است و احتمال می رود که ایل بیت معکه باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه معکه

تامار از شخصیت‌های کتاب دوم سموئیل در تنخ است. او دختر داوود و معکه و خواهرتنی ابشالوم بود. به تامار توسط برادرناتنی‌اش امنون که مادرش اخینوعم بود تجاوز شد اما داوود که امنون را بسیار دوست می‌داشت، او را مجازات نکرد. به همین دلیل، ابشالوم مدتی بعد امنون را کشت و از اورشلیم گریخت.
آغازگر شورش ابشالوم، تجاوز امنون پسر ارشد و طبیعتاً ولیعهد داوود به تامار، خواهر تنی ابشالوم، بود. ابشالوم و تامار از یک مادر به نام معکه بودند و مادر امنون اخینوعم نام داشت. ابشالوم پسر سوم داوود بود و از آنجا که احتمالاً پسر دوم داوود در کودکی مرده بود، ابشالوم بعد از امنون نفر دوم در خط جانشینی محسوب می‌شد. هر چند روایت تقصیرات را بر گردن امنون و ابشالوم انداخته اما نباید از یاد برد که متون موجود ماهیت توجیهی برای اعمال داوود دارد و وقایع این بخش از داستان زمینه‌های دیگری هم داشته‌است.