معهوده

معنی کلمه معهوده در لغت نامه دهخدا

( معهودة ) معهودة. [ م َدَ ] ( ع ص ) مؤنث معهود. رجوع به معهود شود. || ارض معهودة؛ زمین باران رسیده. ( از اقرب الموارد ). زمین باران نخستین رسیده. ( از ناظم الاطباء ).
معهوده. [ م َ دَ ] ( ع ص ) مؤنث معهود : منصور چون او را بشناخت از سر جرایم معهوده ٔاو درگذشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446 ).
نفس چغز ز آب است نه از باد هوا
بحریان را هله این باشد معهوده و فن.مولوی.و رجوع به معهود ( معنی دوم ) شود.

جملاتی از کاربرد کلمه معهوده

نفس چغز ز آب است نه از باد هوا بحریان را هله این باشد معهوده و فن