معلق زنان

معنی کلمه معلق زنان در لغت نامه دهخدا

معلق زنان. [ م ُ ع َل ْ ل َ زَ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال معلق زدن. در حال رقص و بازی و شادمانی :
دوش معلق زنان کبوتر دولت
آمد و اقبال نامه زیر پر آورد.خاقانی.چو هندوی بازیگر گرم خیز
معلق زنان هندوی تیغ تیز.نظامی.دوش میگفت جانم کی سپهر معظّم
بس معلق زنانی شعله ها اندر اشکم.مولوی ( کلیات شمس ).و رجوع به معلق زدن شود.

معنی کلمه معلق زنان در فرهنگ فارسی

در حال معلق زدن در حال رقص و بازی و شادمانی .

جملاتی از کاربرد کلمه معلق زنان

دست به هم وادهیم حلقه صفت جوق جوق جمع معلق زنان مست به دریا دویم
وجودی که این سخن میگوید و آن آدمی که این نفس میزند، چگونه بر آسمان نمیپرد؟ و چگونه پردهٔ هستی بر نمیدرد؟ چشم را میمالند که عجب، این آدمیی است که این میگوید! چه جای آدمی که اگر نسیم این سخن بر کوه وزد همچو کهٔ پاره‌ها در باد شوق پراّن شود. پاره‌های آن کوه در هوای ولاء همچون ذره‌ها معلق زنان شود که: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله». این وجود، دک و پاره پاره نمیشود. خداوندا چه چیز مانع دک است که این وجود آدمی که چنین عجایبی بر زبان و دل او میرود یا در گوش او میرود یا به قلم مینویسد، چون میرود، چون برقرار میماند؟ خطاب عزت میآید که آنچه مانع دک است، حجاب شک است.
به گاه رقص معلق زنان سرود کنان گهی چو فاخته و گاه چون کبوتر شد
هفت آسمان ز عشق معلق زنان او فربه شده ز جام خوش جانفزای او
دوش معلق زنان کبوتر دولت آمد و اقبال نامه زیر پر آورد
پیش تو چینه ای نمی ریزند گر معلق زنان شوی کوثر