معر

معنی کلمه معر در لغت نامه دهخدا

معر. [ م َ ع َ ] ( ع مص ) بیرون افتادن ناخن از چیزی که به آن رسیده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم گردیدن پر و مانند آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || افتادن همه موی پیشانی و جز آن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ریختن همه موی پیشانی چنانکه چیزی از آن باقی نمانده باشد و بعضی آن را به پیشانی اسب اختصاص داده اند. ( از اقرب الموارد ).
معر. [ م َ ع ِ ] ( ع ص ) ناخن افتاده به چیزی که آن را رسیده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم موی و کم پر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کم موی و کم پشم. ( ناظم الاطباء ). || شتر پشم ریخته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بخیل کم خیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خلق معر زعر؛ خلق تنگ و زشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم گوشت. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه معر در فرهنگ فارسی

عیار گیر چاشنی گیر

جملاتی از کاربرد کلمه معر

تیغت نهنگ معر که و جوش جوهرش طوفان ماهیان بود از جنبش نهنگ
میدان خاک در بر گوی تو تنگ بود چو گانش گفت معر که در آسمان خوشست
ال معر یک منطقهٔ مسکونی در یمن است که در استان ابین واقع شده‌است.
سوار من که سرخصم خاک راهت باد هوای معر که داری خدا پناهت باد
به روز معر که وقتی که حرب سخت شود به تازیانه کند با مبارزان جولان
نه گوش محترز است از معر بدان چمن نه دل بوسوسه است از اراذل هامون