معارضت

معنی کلمه معارضت در لغت نامه دهخدا

معارضت. [ م ُ رَ / رِ ض َ ] ( از ع ، اِمص ) رجوع به معارضة و ماده بعد شود.
معارضة. [ م ُ رَ ض َ ] ( ع مص ) دور شدن از کسی و یک سو گردیدن و برگشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). از کسی با یک سوی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سیر کردن برابرکسی. ( از منتهی الارب ) ( ازآنندراج ) ( از اقرب الموارد ). روبروی کسی سیر کردن. ( از ناظم الاطباء ). || پیشاپیش آمدن کسی را در راه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || در راه همراه جنازه گشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). در راه همراه جنازه گشتن و از منزل با آن نبودن.( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مقابله کردن کتاب را با کتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مکافات کردن بدانچه دیگری کند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( از ناظم الاطباء ). کردن کاری که دیگری کندو آوردن چیزی که دیگری آرد. ( از اقرب الموارد ). || با کسی برابری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || پیش آوردن ناقه را به فحل جهت گشنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || مدارسه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به کرانه ها راه رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فرزند حرام آوردن. ( منتهی الارب ).
- ابن المعارضة ؛ فرزند زنا . ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) ( از تاج العروس ).
|| مبادله. بیع متاع به متاع ، بی نقدی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از معجم متن اللغة ).

جملاتی از کاربرد کلمه معارضت

بد خواه را چه زهره که گردد معارضت ؟ با شیر خود چه پنجه تواند زدن شغال