مطربی

معنی کلمه مطربی در لغت نامه دهخدا

مطربی. [ م ُ رِ ] ( حامص ) آوازخوانی و سرودگویی و مغنی گری و ساززنی و رقاصی.( ناظم الاطباء ). عمل خنیاگری و رامشگری :
بر گل نو زندواف مطربی آغاز کرد
خواند بالحان خوش نامه پا زند و زند.سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).گفت من رقص ندانم بسزا
مطربی نیز ندانم بدرست.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 836 ).رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی.عبید زاکانی.

معنی کلمه مطربی در فرهنگ فارسی

عمل و شغل مطرب مغنی گری : گفت : ای دل افروز هم. سازهای مطربی دانی .

جملاتی از کاربرد کلمه مطربی

منصور و دو دوستش نادر و امیر زندگی فقیرانه‌ای دارند و در کافه‌ای به مطربی مشغولند. امیر و نادر با نسرین و نوشَن دخترهای معزالدیوان قرار ازدواج گذاشته‌اند، اما پدر که قول همسری دخترهایش را به برادرزاده‌هایش داده‌است، با تبانی صاحب کافه مدعی می‌شود که آن دو دخترهای صاحب کافه را اغفال کرده‌اند. مراسم عروسی بهم می‌خورد…
کمان ترک چون دور افتد از تیر دفی باشد کهن با مطربی پیر
باز زهره مطربی آغاز کرد پیش رندان بربط خود ساز کرد
ماییم و مطربی و شرابی و محرمی جایی به زیر سایه شاخ چنار خوش
مگر آن روستایی بود دلتنگ بشهر آمد همی زد مطربی چنگ
فرو بست عندلیب از دم بیاور مطربی محرم که در افسرده تن جان نو انگیزد زدستانش

گروهی از باستان‌شناسان آمریکایی به‌رهبری دکتر وارنر در محوطهٔ تخت ابونصر مومیایی به‌نام سیمویه را می‌یابند. سیمویه توسط زن و خواهرش، گوراندخت، همراه با زن جدیدش خورشید خانم، به‌دلیل حسادت، با شرابی خواب‌آلود به خواب کاذب یا بوشاسپ فرو رفته است و گوراندخت نیز به‌خواست خود همراه با آنان زنده‌به‌گور شده است. سیمویه با کشف رمز طلسمی توسط دکتر وارنر، از خواب چندهزارساله بیدار می‌شود و به سراغ زن مطربی به‌نام خورشید می‌رود که هم‌نام معشوق او است

ارغنون ساز بزمگاه سپهر مطربی مست بی نوا بیشست
می خور بطرف سبزه که گسترد گل بساط تا باد مطربی کند و مرغ شاعری
ناهید کیست مطربی از بزم فکرتم خورشید چیست پرتوی از رای انورم
گرد بی برگ و نوائی زدرون میرفتم که بقانون بنوا مطربی و سازی بود
یکی زین صد که می‌گویی رهی را نگوید مطربی لشگرگهی را