مضاد. [ م ُ ضادد ] ( ع ص ) مخالف. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). کل مضاد مخالف است ، ولی کل مخالف مضاد نیست. ( از اقرب الموارد ). حریف و خصم و دشمن و معارض و مخالف. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مضادة و مضادت و ضد شود. مضاد. [ م ُ ضادد / م ُ ] ( از ع ، ص )حریف. خصم و دشمن. معارض و مخالف. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه مضاد در فرهنگ فارسی
ماخوذ از تازی حریف
جملاتی از کاربرد کلمه مضاد
اگر هیچیز را چیزی نهی قایم به ذات خود پس آمد نفس وحدت را مضاد و مثل در آلا
پس مرا در ملک تو باشد مضاد خاک بر فرق چنین مملوک باد