معنی کلمه مضاء در لغت نامه دهخدا
- ابوالمضاء ؛ کنیه اسب. ( از اقرب الموارد ). اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مضاء. [ م ُ ] ( ع مص ) بریدن. رجوع به مضا شود. || جایز داشتن بیع را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) ( از معجم متن اللغة ).
مضاء. [ م َض ْ ضا ] ( ع ص ) کسی که عزمی استوار دارد. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( لسان العرب ). یقال : و انت مضاء علی ما عزمت علیه. ( ذیل اقرب الموارد ).