معنی کلمه مصیقل در لغت نامه دهخدا مصیقل. [ م ُ ص َ ق ِ] ( ع ص ) روشن کننده و صاف کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ).مصیقل. [ م ُ ص َ ق َ ] ( ع ص ) صیقل شده و جلاداده شده. ( ناظم الاطباء ). روشن کرده شده و از رنگ و تیرگی پاک کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). صیقلی. جلاداده. صیقلی شده.
جملاتی از کاربرد کلمه مصیقل شود شود که مصیقل شود بعلم و عمل غبار شرک ز مرآت جان زدوده شود وندر آن آینه مصیقل دل حسن خود را چو دید شیدا شد مصفا شو ز مهر و کینه خویش مصیقل کن رخ آیینه خویش دلیکه نیست هواخواه آستان تو بادا طعین تیغ مصیقل نشان سهم مفوق