مصلحت کار

معنی کلمه مصلحت کار در لغت نامه دهخدا

مصلحت کار. [ م َ ل َ ح َ ] ( ص مرکب ) کسی که از روی مصلحت کار میکند. || کسی که بهتر کار میکند. ( ناظم الاطباء ). نکوکار. || زیرک و دانا در کارها. || سزاوار مشورت و پند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مصلحت کار در فرهنگ فارسی

کسی که از روی مصلحت کار میکند

جملاتی از کاربرد کلمه مصلحت کار

پشتهٔ این گِل چو وفادار نیست روی بدو مصلحت کار نیست
افزون مکوش و مصلحت کار خود ببین زین بیشتر ستم به دل و جان روا مدار
سر ببازم به هوای تو که مسکین توام عاقبت مصلحت کار در آن خواهد بود
مرا هر آینه لازم بود جلای وطن چرا که مصلحت کار بیدلان سفرست
غیر که غافل ز دل زار توست بی‌خبر از مصلحت کار توست
هر آنچه مصلحت کار من در آن دانی اگر شفاست وگر مرگ ای خدا بفرست
عرفی از مصلحت کار فراموش مکن مده از کف به زیان، گوهر بی سود مخر
در دلبری از چشم مجو مصلحت کار عاقل نکند پیروی رای علیلی
مرا که روز و شب اندیشهٔ تو باید کرد نظر به مصلحت کار خود کجا دارم؟
مگر که مصلحت کار من درین دیدی؟ که هیچ مصلحت کار من نمی بینی