مصطلق

معنی کلمه مصطلق در لغت نامه دهخدا

مصطلق. [ م ُ طَ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از اصطلاق. بانگ کننده. ( منتهی الارب ). کسی که بانگ می کند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مصطلق در فرهنگ فارسی

نعت فاعلی از اصطلاق بانگ کننده

جملاتی از کاربرد کلمه مصطلق

او شاهزاده قبیله‌ای از اعراب و دختر بزرگ بنی مصطلق بود. وی طی حمله مسلمانان به قبیله بنی‌مصطلق در سال ۶۲۷ میلادی به اسارت درآمد. با وجود اینکه نزدیکانش می‌خواستند خون‌بهایش را بپردازند، وی مسلمان شد. محمد جویریه را آزاد و با وی در همان سال ازدواج کرد. در مراسم ازدواج محمد و جویریه، محمد و سربازانش ۱۰۰ نفر از خویشاوندان جویریه را آزاد کردند.
بِلال بن رَباح معروف به بِلال حبشی در بین سال‌های ۵۷۸ تا ۵۸۲ میلادی در مکّه متولّد شد. او برده امیة بن خلف بود و پس از این که اسلام آورد امیّه او را به شکنجه و آزار گرفت. گفته شده او را به‌دست کودکان سپردند و آنها او را در درّه‌های مکه می‌گرداندند و او پیوسته می‌گفت: احد! احد! (خدای یکتا، خدای یکتا) او در سال ۶۲۲ میلادی، به مدینه هجرت کرد و از آن پس در تمام جنگ‌ها در سپاه اسلام می‌جنگید. او در جنگ بدر، ارباب سابقش امیّه پسر خلف را کشت. بلال هم چنین در جنگ احد، خندق، بنی مصطلق و تبوک حضور داشت.
به رغم پشتیبانی انصار از مهاجران گاه تنش‌هایی هم میان برخی مهاجران و برخی از انصار به ویژه کسانی که متهم به نفاق بودند روی می‌داد؛ در نبرد بنی مصطلق در سال ششم هجری، برخوردهایی میان برخی مهاجران و انصار دیده شد که به تدبیر پیامبر برطرف شد. در آن کارزار که فردی از مهاجران با یکی از انصار برخورد تندی کرد، عبدالله بن اُبیّ انصاری با ضرب‌المثل «سگت را چاق کن تا تو را بخورد» انصار را بر اثر حمایت‌هایشان از پیامبر و مهاجران سرزنش و تهدید کرد که اقدام‌های لازم پس از بازگشت به مدینه انجام خواهد شد.