جملاتی از کاربرد کلمه مصرم
ماه مصرم در حجاب چاه کنعان مانده ام شمع خورشیدم نهان در زیر دامان مانده ام
گر یوسف مصری بفروشی به درم من یوسف مصرم و به جان می خرمت
زندان فراموشی من رخنه ندارد در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست
گر نه بوی یوسف مصرم وزیدی گاه گاه همچو یعقوب از غمت صد پیرهن بدریدمی
نمی دانم چه نسبت با نسیم پیرهن دارم که هم در مصرم و هم در جای بیت الحزن دارم
گه بسیاره مصرم بغلامی بفروخت گاهم از تهمت مکاره بزندان آورد
عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
بگفتا گر بدین کارت تمام است عزیز مصرم و مصرم مقام است
من نه مرد دزدی و بیدادیم من غریب مصرم و بغدادیم
به مصر از خاصگان شاه مصرم عزیزی داد عز و جاه مصرم