مصرد. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) تیری که خطا کرده باشد: سهم مصرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مصرد. [ م ُ ص َرْ رَ ] ( ع ص ) شراب کم کم داده :شراب مصرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مصرد. [ م ُ ص َرْ رِ ] ( ع ص ) آنکه اندک عطا می کند. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه مصرد در فرهنگ فارسی
آنکه اندک عطا می کند
جملاتی از کاربرد کلمه مصرد
بعد از وفات محمد بسیاری از اعراب شبه جزیره عربستان اسلام را رها نموده و به دین اجدادشان برگشتند. عمانیها برای غلبه بر این مردم در نبرد یمامه (یا همان جنگهای ردّه) شرکت داشتند. همچنین رجالات عمان در فتوحات اسلامی در عراق، ایران، هند، ایالت سند، شام، مصرد مراکش و اندلس نیز شرکت داشتهاند.