مشکین طناب

معنی کلمه مشکین طناب در لغت نامه دهخدا

مشکین طناب. [ م ُ / م ِ طَ ] ( اِ مرکب ) مشبه به زلف. گیسوی مانند طناب سیاه. مشکین رسن :
ای کرده غارت منزلم آتش زده آب و گلم
زلف تو در حلق دلم مشکین طناب انداخته.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 661 ).رجوع به مشکین رسن شود.

معنی کلمه مشکین طناب در فرهنگ فارسی

مشبه به زلف مانند طناب سیاه

جملاتی از کاربرد کلمه مشکین طناب

بچار میخ بلا در کشد چو خیمه دلم بیک گره که ز مشکین طناب بگشاید
شبی زلفش گرفتم، گفت «هم زینت در آویزم » بده، ای دزد جان، شکرانه مشکین طناب است این
تا به پای هر درختی خیمه عشرت زنی بین که شاخ از سایه چون مشکین طناب انداخته
ای کرده غارت منزلم آتش زده آب و گلم زلف تو در حلق دلم مشکین طناب انداخته
از راه دل در آمد و از روزن دماغ رختی که دیده بسته به مشکین طناب برد
از شوق مقدمت همه حوران روضه را جاروب راه گیسوی مشکین طناب شد
رواست گر بزند خیمه بر فلک خسرو که آن کمند چو مشکین طناب را بگرفت