مشکین زلف. [ م ُ / م ِ زُ ] ( ص مرکب )که زلفش چون مشک باشد به رنگ و به بوی : نگار لاله رخانی و ماه مشکین زلف بلای لعبت چینی و حور سیم بری.سوزنی.و رجوع به مشک و مشکین و ترکیبهای آن دو شود.
معنی کلمه مشکین زلف در فرهنگ فارسی
که زلفش چون مشک باشد به رنگ و به بوی
جملاتی از کاربرد کلمه مشکین زلف
همیشه باد دو دست تو تا جهان باشد یکی به مشکین زلف و یکی به لعلی شیر
گفتم ای ماه روی مشکین زلف بت دلجوی و لعبت دلدار
آمد آن رخ فتنه دور قمر ای دل بکوش تا چو مشکین زلف او زان فتنه باشی بر طرف
صورت زیبا و مشکین زلف پرآشوب تو آفت بزاز گشته رشک عطار آمده
اگر چه نرگس چشمست و گرچه مشکین زلف به قد چو سرو و برخ مه ولی به پنج و چهار
گمان بردی که مشکین زلف یارست که از باد بهاری بیقرار است
تا پریشان گشته بر چهر تو مشکین زلف تو مرد وزن را جان و دل در اضطراب انداخته