جملاتی از کاربرد کلمه مشکین خال
مائیم و میی و مطربی مشکین خال بی هجر میسَّر شده ایام وصال
نگار خود را دیدم که اندر آمد شاد چو ماه مشکین خال چو سرو سیمین بر
گوش روز ای نگار مشکین خال گوش بر بط بگیر و نیک بمال
در حال حیاتم ای بت مشکین خال هرگز نکنی یاد من مسکین حال
حال من چون خال مشکین تیره شد در فراق یار مشکین خال من
خلق خلق مشکبوی عنبرین رنگش نگر کش فدازیبد معنبر زلف و مشکین خال یار
ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را فرخنده باشد دم بدم روی تو دیدن فال را
خیر مقدم ای بشیر عاشقان احوال چیست حال آن شمشاد نسرین بوی مشکین خال چیست
خاک سر کوی آن بت مشکین خال میبوسیدم شبی به امید وصال
ز نور دایره بینی چو عنبرین طره ز پیش نقطهٔ مشکین خال بگشاید