مشکله

معنی کلمه مشکله در لغت نامه دهخدا

مشکله. [ م َ ک َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان املش است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع شده و 450 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

معنی کلمه مشکله در فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مشکل جمع : مشکلات

جملاتی از کاربرد کلمه مشکله

بر اساس منابع اهل سنت، عمر بن خطاب با هرگونه بحث در مباحث مذهبی، حتی با سؤال و تفحص از معنی و عبارات و کلمات مشکله در قرآن مخالفت داشته، و خود هرگز درگیر چنان مباحثی نمی‌شد؛ و کسانی را که درگیر می‌شدند را مجازات و تبعید می‌کرد. سیوطی نقل می‌کند که عمر روزی در معنی کلمه‌ای در قرآن کریم تردیدی یافت، اما فوراً خاطر خود را از این فکر به چیز دیگری معطوف داشت تا ذهن خود را به چیزی که خداوند، معرفت آن را به وی واجب نساخته بود، مشغول ندارد. در دیگر منابع آمده که صبیغ بن عسل تمیمی از معنی برخی کلمات متشابه قرآن استفسار و در آن گفتگو می‌کرد. عمر او را تنبیه بدنی بسزایی کرده و از مدینه به بصره تبعیدش کرد و سپرد تا در آن شهر هم کسی با او تماس نگیرد.
بنیانگذار و صاحب امتیاز محرر و طابع آن (مرحوم انیس) در سر مقاله همان شماره (اولین شماره) نوشت که: (انیس طفلک نوزادیست در عالم مطبوعات و می‌خواهد در اوقات فراغ ندیم، در ساعت‌های کار، تعاون، در امور مشکله مشاور، در حالت غم و اندوه: سمیر، و الحاصل در حیات فکری و عملی عموم، خاصهٔ فریق مأمورین، مونس و خدمتگار باشد)» (۱۸)
فقیه ایمانی موفق به خریداری ملکی به مساحت ده‌هزار مترمربع و تبعیت بسیار ممتاز گردید و بلافاصله در ساختمان با عظمت آن دروس حوزه راه‌اندازی و مشکله مهمی از حوزه مشهد حل شد. عمده درس‌های حوزه علمیه به مکان جدید منتقل گردید و رونق درسی به ویژه با تدریس فلسفی در این مدرسه فزونی یافت.
ای دست کردگار، که چون جدّ تاجدار در کارهای مشکله مشکل گشا تویی