مشک بیز

معنی کلمه مشک بیز در لغت نامه دهخدا

مشک بیز. [ م ُ / م ِ ] ( نف مرکب ) مشک افشان. مشک بیزنده. غربال کننده مشک. کنایه از هر چیز خوب با رائحه مطبوع :
بزان بادش از زلفک مشک بیز
همه ره چو از نافه بگشاده زیز.اسدی ( گرشاسبنامه چ حبیب یغمایی ص 224 ).به توخوشدل دماغ مشک بیزم
ز تو روشن چراغ صبح خیزم.نظامی.شده گرم از نسیم مشک بیزش
دماغ نرگس بیمارخیزش.نظامی.عبیر ارزان ز جعد مشک بیزش
شکر قربان ز لعل شهدخیزش.نظامی.پیوند روح میکند این باد مشک بیز
نزدیک نوبت سحر است ای ندیم خیز.سعدی.

معنی کلمه مشک بیز در فرهنگ فارسی

مشک افشان مشک بیزنده

جملاتی از کاربرد کلمه مشک بیز

بجا هشت با خامه مشک بیز از او نام تا رسته رستخیز
بوستان از ابر لؤلؤ بار و باد مشک بیز کرد پر مشک آستین وکرد بر لولوکنار
ای باد مشک بیز ز زلف که می رسی؟ شور قیامت از تو مرا در دماغ ریخت
در نیفه های غنچه نهادند نافه ها تا مشک بیز کرد نسیمش هوای باغ
شد فرید از چین زلفش مشک بیز زان سبب زیر غباری مانده‌ام
ای نفس مشک بیز باد بهاری غالیه بوئی مگر نسیم نگاری
برآر حاجت آزادگان که چون میلی به گردن آن رسن مشک بیز می‌جویند
وزد بادها درجهان مشک بیز شود در چمن ابرها اشک ریز
نکهت انفاس خلدست این نسیم مشک بیز یا ز چین طرّه ی مشکین عنبر بوی تست
گر بکویت راه یابد مشک بیز آید صبا ور ز زلفت بوی گیرد عنبر افشاند شمال