جملاتی از کاربرد کلمه مشک بر
به جان و سر که از این آب بر سر ار ریزد هزار طره بروید ز مشک بر سر کل
متاب زلف که پیش از تو هیچ خلق نداشت ز مشک بر رخ مه پیچ و چین و حلقه و تاب
چون یاد اهل بیت رود بر زبان من گر همدمی من نکند مشک بر خطاست
تو اگر منکر شدی گویم نشان گویم نشان مشک بر شعر سیه میبیختی میبیختی
مغلغل غالیه بر سیم و نقره مسلسل مشک بر ماه منوّر
همی مشک بر آتش افشاندند به بهرام بر آفرین خواندند
لبت در سخن انگبین ریخته رخت مشک بر یاسمین ریخته
هر دو دست وی جداکردن از تن قوم اعدا مشک بر دندان گرفت و در خیم بنمود آهنگ
جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن بر مه روشن همی که پوشد جوشن
آن ماه و شی که طعنه اندر خور زد وز تودۀ مشک بر سمن چنبر زد