مشعله دار

معنی کلمه مشعله دار در لغت نامه دهخدا

مشعله دار. [ م َ ع َ ل َ / ل ِ ] ( نف مرکب ) دارنده مشعل. مشعل دارنده. که مشعل به دست گیرد راه نمودن یا راه رفتن را : عالم ناپرهیزکار کوری است مشعله دار. ( گلستان ).

معنی کلمه مشعله دار در فرهنگ فارسی

دارنده مشعل

جملاتی از کاربرد کلمه مشعله دار

تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود بیدار باش در شب و در روز خواب کن
سحر چو مشعله دار سپهر آینه فام چراغ صبح برافروزد از دریچه ی بام
یک مشعله دار جلو قدر تو باشد خورشید که بر خنک فلک شاهسوار است
ما و خاک پی وادی سپران کز تف و نم آهشان مشعله دار و مژه سقا بینند
همی دوید ز پیش آفتاب مشعله دار همی چمید ز پس عود سوز باد شمال
الشباب شعبة من الجنون که جوانی جاذبه شهوانیست و داعیه شیطانی و شباب شعبه ای از دیوانگیست و قطعه ای از بیگانگی، صباح پیری مشعله دار دین است و هادی عالم ثبات و یقین، چنانکه گفته اند:
کز مشعله دار خرده بینش محکم شده پای در زمینش