مشاجرت

معنی کلمه مشاجرت در لغت نامه دهخدا

مشاجرت. [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] ( از ع ، اِمص )مشاجرة و مشاجره. رجوع به مشاجره و مدخل بعد شود.
مشاجرة. [ م ُ ج َ رَ ] ( ع مص ) چریدن اشتر درخت را از نایافت گیاه. ( تاج المصادر بیهقی ): شاجر المال مشاجرة؛ درخت چرانیدن شتر را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از محیط المحیط ). || منازعت کردن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از محیط المحیط ) ( ناظم الاطباء ). با کسی خلاف کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). اختلاف. تشاجر. منازعه. مخاصمه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مدخل بعد شود.

معنی کلمه مشاجرت در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) با یکدیگر نزاع کردن ستیزیدن . ۲ - ( اسم ) نزاع ستیزه : و آن ایراد قصهای بود که چه رفته است و چه بوده است و خاص بود بمشاجره و منافره .جمع : مشاجرات .

جملاتی از کاربرد کلمه مشاجرت

چه خواری و کدام خاکساری از آن بیش که دوست دشمن گردد، و فرشته سرشت اهرمن گیرد، بی هیچ گنه خارج و داخل به خلافش خیزند، و با خیل و سپه به مصافش گرایند، باز دولت مهد علیا زیاد که اگر در خور افساد اصحاب عناد عهد مناظرت بستی و جهد مشاجرت گرفتی، خاک سلامت بر باد بودی، وصیت ملامت به بلاد شعر:
شراب نقد گرفت این و کوثر آن نسیه میان زاهد و دردی کش این مشاجرت است