مسکین نوازی
معنی کلمه مسکین نوازی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه مسکین نوازی
تاراج عمر سهل بود گر کنی به وصل مسکین نوازی دل و جان اسیر ما
چه باشد کز سر مسکین نوازی به لطفی کار مسکینی بسازی
مشرف کن ای ماه اوج سعادت ز مسکین نوازی شبی مسکنم را
زدی طعنم که گر مسکین نوازی چرا با بی دلی چون من نسازی
تویی آن که هنگام مسکین نوازی کف کافیت خاک را زر نماید
بود تا حشر ارزانی به مسکینان و مظلومان که هم مسکین نوازی میکند هم ظالمآزاری
در دلت اندیشه ی مسکین نوازی ره نیافت ورنه جز من ناامید از فیض دیدار تو کیست؟
تسلی دادش از مسکین نوازی به شیرین بزمهای لعب و بازی
همچو شاه کامران مسکین نوازی کس نکرد جان فدای او که از مسکین نوازی بس نکرد
غمزهات میریخت خونم گفتمش از چیست؟ گفت: بر تو رحم آمد مرا مسکین نوازی میکنم