مسکان

معنی کلمه مسکان در لغت نامه دهخدا

مسکان. [ م ُ ] ( ع اِ ) بیعانه. ( منتهی الارب ). عربون. ج ، مَساکین. ( اقرب الموارد ). عربان. ( المعرب جوالیقی ص 232 ). ربون. پیش مزد. پیش بها. بخشی از بها که از پیش دهند.
مسکان. [ م ُ ] ( اِخ ) مشکان. نام قریه ای به فیروزآباد فارس و قریه ای به اصطخر و قریه ای به همدان نزدیک رودآور. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مشکان شود.

معنی کلمه مسکان در فرهنگ فارسی

قریه ای به همدان نزدیک رود آور

جملاتی از کاربرد کلمه مسکان

جزیره مسکان جزیره غیرمسکونی کوچکی در خلیج فارس و متعلق به کویت است. این جزیره در جنوب بوبیان قرار دارد و طول آن حدود ۱٫۲ کیلومتر، عرض آن ۸۰۰ متر و مساحت آن حدود ۰٫۷۵ کیلومتر مربع است. فاصله جزیره مسکان تا جزیره فیلکه که در جنوب آن قرار گرفته حدود ۳٫۲ کیلومتر و تا نزدیک‌ترین بندر در خاک اصلی کویت حدود ۲۴ کیلومتر است.
جزیره مسکان به دلیل پیوند میان زنجیره جزایر خط ساحلی کویت از شمال تا جنوب از لحاظ نظامی و دفاعی اهمیت دارد.