مسوحی

معنی کلمه مسوحی در لغت نامه دهخدا

مسوحی. [ م ُ حی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به مسوح که جمع مسح باشد. ( سمعانی ).

جملاتی از کاربرد کلمه مسوحی

و ابو سعید خراز گوید، «ابلیس را به خواب دیدم، عصا برگرفتم تا وی را بزنم. هاتفی آواز داد که وی از عصا نترسد. وی از نوری ترسد که در دل باشد». مسوحی گوید، «ابلیس را به خواب دیدم برهنه. گفتم: شرم نداری از مردمان؟ گفت: اینان مردم نیند. اگر مردم بودندی چنان که کودک با جوز بازی کند من با ایشان بازی نکنمی. مردمان گروهی دیگرند که مرا زار و نزار بکردند». و اشارت به صوفیان کرد.