مسندنشین

معنی کلمه مسندنشین در لغت نامه دهخدا

مسندنشین. [ م َ ن َ ن ِ ] ( نف مرکب ) کسی که بر تخت می نشیند. ( ناظم الاطباء ). پادشاه و فرمانروا. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

معنی کلمه مسندنشین در فرهنگ فارسی

کسی که بر تخت می نشیند

جملاتی از کاربرد کلمه مسندنشین

هان اگر مردی تو ای مسندنشین فهم خود را ساز با واقع قرین
نشان مکرمت جستم فلک گفت کنون مسندنشین دارد نشان را
چو رو سوی شه مسندنشین کرد به وی یوسف وصیت اینچنین کرد
روستای توتشامی به سبب وجود زیارتگاه‌های یارسان از اهمیت بالایی برخوردار است و سالانه ده‌ها هزار تن از پیروان یارسان برای زیارت اماکن مقدسه به این روستا می‌آیند. آرامگاه سید براکه و فرزندانش، سید شمس‌­الدین حیدری گوران در این روستا واقع شده‌است. همچنین غار سید خاموش (مَر خاموش) نیز در نزدیکی این روستا واقع شده‌است. علاوه بر این تکیهٔ میر حیدر گوران موسوم به تکیهٔ حیدری که به مدت چندین نسل محل زندگی مسندنشین و رهبر یارسان بوده‌است نیز در این روستا قرار دارد که سبب می‌شود در ایام مختلف سال و نیز در جشن‌های خاونکار و نوروز زائران زیادی به روستای توت‌شامی بیایند. مراسم جشن خاونکار هر ساله در موسم زمستان کُردی در این روستا برگزار می‌شود.
شهریار دیار ماه‌وشان ماه مسندنشین شاه‌نشان
در او شاه جهان مسندنشین است کدامین سربلندی بیش ازین است
صاحب لوای منزلت قربت و وصال مسندنشین ملک دنا مرتضی علیست
قایم مقام ختم رسل، صدر کائنات مسندنشین بارگه ملک کبریا
مهین دارای هفت اورنگ عالم گزین مسندنشین صلب آدم
صاحب نگین تاج ور مملکت گشا مسندنشین تخت ده پادشه نشان