مسنج
معنی کلمه مسنج در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه مسنج
جاه را با آبروی خاکساریها مسنج نیست ممکن گردن موج از سر ساحل بلند
هان مکش عرفی عنان مستانه مدح خود مسنج ترکتازی ها مسلم ، لاف سنجی ها صواب
محرم مسنج رند «انا الحق » سرای را معشوقه خودنمای و نگهبان غیور بود
سیم گرمابه نداری به زنخ باد مسنج نان یک ماهه نداری به لگد آب مسای
خواهش وصل خود از غیر ز اخلاص مسنج کاین گدایی ست به دریوزه درها گستاخ
غلط مسنج و مبین ، پایمال نسیان کن مباد چیده دگر بار بر سر افشانی
دل زنده ساز قدر مسیح و مرا مسنج غافل مباش آن نفسی بود و این دم است
نوای عندلیب نیست هیهات مسنج این نغمه در باغ مناجات
به گنج گران عمر خود بر مسنج که خاک است پر گنج و حمال گنج