معنی کلمه مسماری در لغت نامه دهخدا مسماری. [ م ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به مسمار. میخی. میخی شکل. شبیه به مسمار. ( ناظم الاطباء ).- خط مسماری ؛ خط میخی. رجوع به خط میخی و میخی شود.|| فلکی. ( بحر الجواهر ). || خرابی. ویرانی. || پایمال کننده. ( ناظم الاطباء ).
جملاتی از کاربرد کلمه مسماری سزاوار مسماری و بند و غل نه اندر خور تاج و دیهیم و مل تا نبینم هیچ دیگر جز دو لعل و ابرو اش گو بزن بر چشم من از غمزه مسماری چه شد