مسخرگان

معنی کلمه مسخرگان در لغت نامه دهخدا

مسخرگان. [ م َ خ َ رَ / رِ ] ( اِ ) ج ِ مسخره. رجوع به مسخره شود : عنصری را هزار درم دادند و مطربان و مسخرگان را سی هزار درم. ( تاریخ بیهقی ص 276 ). زبان به قدح و طعن خلیفه دراز کردند که او دوست مطربان و مسخرگان است. ( رشیدی ). بفرمود تا همه مطربان و مسخرگان و هزالان... از سرای خلافت بیرون کنند. ( مجمل التواریخ و القصص ).

جملاتی از کاربرد کلمه مسخرگان

تعزیهٔ مضحک، تعزیه‌ای است شاد با مایه‌هایی سرشار از طنز، کنایه، لعن و نفرین. افراد در این تعزیه به تمسخر دین‌ستیزان و کسانی می‌پردازند که به محمد و امامان شیعه و خاندان آن‌ها ستم یا بی‌ادبی کرده‌اند. اگر اولیاخوانی در این تعزیه‌ها نقش داشته باشد، حضورش چه در گفتار و چه در رفتار توأم با وقار و متانت است، در حالی که دیگران هر یک به جای خود با بازی‌ها و حرکت‌هایی مضحک و خنده‌آور ظاهر می‌شوند و شادی می‌آفرینند. گاهی هم برای نشان دادن مجلس کفار از مطربان و تقلیدگران و مسخرگان استفاده می‌کردند که چون مراد از این استفاده تمسخر و توهین به آن‌ها بود، طبعاً منعی نیز نمی‌توانست داشت. این نوع تعزیه‌ها معمولاً روزهای جمعه و عیدهای مذهبی و برای شاد کردن مردم اجرا می‌شد.
کدام دلیل روشن‌تر از اینکه هر جا عروسیی یا سماعی یا جمعیتی باشد مشتمل بر لوت و حلوا و خلعت و زر، مخنثان و هیزان و چنگیان و مسخرگان را آنجا طلب کنند؛ و هر جا که تیر و نیزه باید خورد، ابلهی را باد دهند که «تو مردی و پهلوانی و لشکرشکنی و گرد دلاوری» و او را برابر تیغ‌ها بدارند تا چون آن بدبخت را در مصاف بکشند هیزگان و مخنثان شهر شماتت کنان ...جنبانند و گویند:
بر ما قلمی نیست چنین می دانیم ما مسخرگان بارگاه اوییم
بر ما رقمی نیست چنین می دانیم ما مسخرگان بارگاه اوییم
بر سر مسخرگان زود شود ژولیده آن دمی را که زند شانه به ناخن روباه