مسح کردن

معنی کلمه مسح کردن در لغت نامه دهخدا

مسح کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بسودن. لمس کردن. مس کردن. تمسح. مسح. ( از منتهی الارب ). و رجوع به مسح شود. || در اصطلاح فقهی ، در وضو مالیدن کف دست تر بر سر و دو پا. رجوع به مسح شود: تیمم ؛ مسح کردن دو دست و روی به خاک. ( دهار ). نثنثة؛ مسح کردن دست را. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه مسح کردن در فرهنگ فارسی

۲ - دست آغشته باب وضو را به پیش سرو پاهامالیدن : ... وجمل. روی خویش بان مسح کند ...
لمس کردن

جملاتی از کاربرد کلمه مسح کردن

در تصوف رسم جستن خنده کردن بر خود است در تیمم مسح کردن خاک کردن بر سر است