مسجد بردی

معنی کلمه مسجد بردی در لغت نامه دهخدا

مسجد بردی. [ م َ ج ِ ب َ ] ( اِخ ) قریه ای است یک فرسنگی میانه شمال و مغرب شیراز. ( فارسنامه ناصری ). قصبه ای است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 6هزارگزی شمال باختری شیراز، با 5293 تن سکنه. آب آن از قنات و نهر اعظم و راه آن اسفالته به شیراز است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

معنی کلمه مسجد بردی در فرهنگ فارسی

قصبه ای است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز استان هفتم در ۶ کیلومتری شمال باختر شیراز جلگه معتدل . ۵۲۹۳ تن جمعیت دارد. محصول : غلات انگور و میوه است باغهای این قصبه تفریحگاه مردم شیراز در تابستان است .
قریه ای در شیراز

جملاتی از کاربرد کلمه مسجد بردی

این باغ که هم‌اکنون ویران شده‌است در غرب شیراز قدیم،در محله مسجد بردی شیراز (قصردشت) و در کنار باغ نوابی قرار داشته‌است و از باغ‌های سرسبز و قدیمی بوده و گردشکاه مردم شیراز به شمار می‌رفته است.
پس از آتش گرفتن بانک ملی، او برای نجاتِ کارمند گرفتار در آتش، تلاش کرد. محمد حشم‌دار، در میان معترضانی که در خیابان گود چهک، نزدیک جایی که به آن گود بقال گفته می‌شود، مقابل فروشگاه زنجیره‌ای افق کوروش تجمع کرده بودند، از ناحیهٔ گلو، مورد هدف تک‌تیراندازی از بالای مسجد بردی قرار گرفت. در این هنگام یکی از آشناهایش که در آن نزدیکی بوده‌است، پیکر او را بر روی موتورش می‌اندازد و به بیمارستان می‌برد، پس از آن با همان موتور و لباس‌های آغشته به خون به منزل محمد مراجعه کرده و حدود ساعت ۳:۳۰ بعدازظهر، مادر محمد حشم‌دار را به بیمارستان می‌رساند. در این زمان پیکر او به سردخانه منتقل شده بود. وی ششمین کشتهٔ ۲۵ آبان، در بهبهان بود.
در مسجد بردی ز مکتبی‌ بنیوش سخن‌های نازنین