مزوری

معنی کلمه مزوری در لغت نامه دهخدا

مزوری. [ م ُ ] ( اِ ) مرداسنگ. ( ناظم الاطباء ). مُرتَک. ( شعوری ). رجوع به مرداسنگ و مرتک شود.
مزوری. [ م ُ زَوْ وِ ] ( حامص ) تزویر و ریا و مکر و فریب و غدر. حالت و چگونگی مزور بودن :
دور باش از مزوری که به مکر
دام قرطاس دارد و انقاس.ناصرخسرو.خنجر گندنائیت هم به کدوی مغز او
میدهدش مزوری تا رهد از مزوری.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 431 ).نحسی که داشت چون مه نخشب مزوری
از لاف آفتابی او خلق باز رست.خاقانی.رجوع به مزورشود.
- مزوری کردن ؛ تزویر و ریا و مکر کردن. فریب دادن. غدر و حیله کردن. مزورگری کردن :
هردم مزوری کنم از هر سخن چه سود
بیمار اوست چند نماید مزورم.عطار.و رجوع به مزورگری کردن شود.
مزوری. [ م ُ زَوْ وَ] ( حامص ) حالت و چگونگی مزوَّر. رجوع به مزور شود.

معنی کلمه مزوری در فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مزور : ۱- تزویر شده .۲- نوعی آش که ببیماران دهند .( باگوشت یا بی گوشت ) جمع مزورات .
حالت و چگونگی مزور

جملاتی از کاربرد کلمه مزوری

دبیر مکتب حسنت ازان عذار جبین خط مزوری و لوح دلبری آموخت
شمشیر گوشت خوارهٔ او را مزوری است آن‌کس که خورد رست ز دست مزوری
عطار چو بحث حال خود کرد تلبیس و مزوری بر آورد
تیغ تو مزوری عجب ساخت بیماری آن مزوران را
بر من مزوری کند از هر سخن حسود بیمار اوست چند نماید مزورم
این زهد مزوری که ما راست کس می نخرد، چه می‌فروشیم؟
بازیکنان: محمدرضا رسا، متین شریفی، محمدصادق سلطان دهقان از البرز، بنیامین ماهان، عارف محمدعلی‌پور، مهدی محمدیاری، مهدی مرادی، محمدرضا میرزاده از تهران، بنیامین زمانی، محمدرضا گلی، وحید نامداری، معراج اسماعیلی، محمدرضا غبیشاوی، ذبیح‌الله کوهکن از سیستان و بلوچتان، حمیدرضا اکبری از فارس، سینا رزم‌خواه از تبریز، مهرداد زارعی از قزوین، عرفان فرشی و میلاد نجفی از اردبیل، احمد مزوری از کرمان، امیرحسین اسماعیل‌زاده از مازندران و محسن معظمی گودرزی از اصفهان نفرات تیم ملی نونهالان را تشکیل دادند.
به دروغم مزوری فرمود داشت ناخورده آش مزور سود
نحسی که داشت چون مه نخشب مزوری از لاف آفتاب او خلق باز رست
یکتا مزوری است بنفشه شده دوتا نیلوفر است واقف تزویرش ای قرین