مریس

معنی کلمه مریس در لغت نامه دهخدا

مریس. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) چیزی لغزان و تابان. || اشکنه. ( منتهی الارب ). ترید. ( از اقرب الموارد ). || خرمای تر نهاده در آب و شیر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مریس در فرهنگ فارسی

چیزی لغزان و تابان

معنی کلمه مریس در فرهنگ اسم ها

اسم: مریس (دختر) (عربی) (تلفظ: maris) (فارسی: مَريس) (انگلیسی: maris)
معنی: خرمای تر که در آب و شیر و جز آن نهاده شود، چیزی لغزان و تابان

جملاتی از کاربرد کلمه مریس

اما در مسابقه چهار نفره بعدی سر کمربند دیواس الیشیا فاکس با غلبه بر ایو تورس و مریس و گیل کیم توانست قهرمانی دیواس را به دست اورد.
خون صورت همی نگویم من تو بهانه مریس و کفر متن