مریره

معنی کلمه مریره در لغت نامه دهخدا

( مریرة ) مریرة. [ م َ رَ ] ( ع ص ،اِ ) تاه رسن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رسن سخت تافته و یا رسن دراز باریک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ارجمندی نفس. ( منتهی الارب ). عزت نفس. ( اقرب الموارد ). || چیرگی. ( منتهی الارب ). || آهنگ و عزیمت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، مَرائر. ( اقرب الموارد ).
مریرة. [م ِرْ ری رَ ] ( ع اِ ) عزیمت و آهنگ. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه مریره در فرهنگ فارسی

عزیمت و آهنگ

جملاتی از کاربرد کلمه مریره

وینی کار خودش را زیر نظر تتی شروع کرد، و از راه پپی اول مریره که برای او یک قاضی، یک سرلشکر و وزیر بود، طی مراحل اداری ارتقا پیدا کرد. بعدها وینی در هنگام سلطنت مرنرع نمتیمسف اول فرماندار مصر علیا شد. وینی به عنوان قاضی از ملکه ای که گویا مظنون به دست داشتن در یک توطئه بود تحقیق نمود. هنگامی که او سرلشکر بود، ارتش را به نوعی سازماندهی نمود که هنوز در پادشاهی جدید مورد استفاده بود.