مروار. [ م ُرْ ] ( اِ ) سرخ بید که از آن سبد و جز آن بافند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به سرخ بید شود. مروار. [م ُرْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک ، در 36هزارگزی جنوب غربی سربند و در منطقه کوهستانی واقع است. آب آن از چشمه و قنات ومحصولش غلات ، بنشن ، پنبه و میوه و شغل مردمش زراعت وقالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
معنی کلمه مروار در فرهنگ فارسی
( اسم ) یکی از گونه های درخت بید که آنرا سرخ بید گویند . دهی از شهرستان اراک
جملاتی از کاربرد کلمه مروار
او متولد راجپوت بود و شاهزاده مروار (جودپور کنونی) بود و دختر راجا اودای سینگ (شناخته شده به عنوان موتا راجا)از اشراف هند بود.
فرامرز حیران در آن کار بود دو چشمش بدان راه مروار بود
پی کاری مروار اهل دلی عاشق شو که به از عشق نباشد هنری درعالم
در گیلان، سبدبافی به نام مرواربافی رایج است. مرکز اصلی فعالیت دستاندرکاران این صنعت اطراف آستانه اشرفیه و بهویژه روستای کورکا، میباشد و بهطور پراکنده در مناطق دیگر استان گیلان از جمله اطراف بندرکیاشهر و در صیقلان بازار جمعه نیز دیده میشود. مروار یک نوع چوب ترکهای است که از اطراف تهران، کرج، سولقان، بهارِ همدان، ملایر و مراغه تهیه میشود.