مرغزاری

معنی کلمه مرغزاری در لغت نامه دهخدا

مرغزاری. [ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به مرغزار :
توسن اسب مرغزاری کز ریاضت بازماند
آخور چرب مهنا برنتابد بیش از این.خاقانی ( دیوان ص 339 ).تا شیر مرغزاری نصرت کمین گشاد
چاره ز دست روبه محتال درگذشت.خاقانی ( دیوان ص 846 ).و رجوع به مرغزار شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مرغزاری

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ امّا ایشان که بگرویدند و کارهای نیک کردند فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (۱۵) ایشان را در مرغزاری شاد میدارند.
اگر مرغزاری هژبرت به بیند کند همچو بر با بزن مرغ زاری
ای روح مقیم مرغزاری تو کان جا دل و عقل دانه چین باشد
حقیقت مرغزاری صعبناکست که ما تخمیم کشته سوی خاک است
زبان ماری مرغزاری یا ماری شرقی گونهٔ معیارشدهٔ زبان ماری می‌باشد. بیشترین گویشوران بدین زبان در روسیه می‌زیند. این زبان در کنار زبان‌های ماری تپه‌ای و روسی در جمهوری خودمختار ماری ال زبان رسمی می‌باشد.
ز اجزای او لاله مرغزاری ز آتار او نرگس بوستانی
در‌باره مقام زن در نقش مادر میتوان از فرانک، زن آبتین و مادر فریدون نام برد که پس از کشته‌شدن شوهرش به‌دست ضحاک ماردوش، از بیم وی فرزند را بر‌می‌گیرد و به مرغزاری می‌برد تا صدمه نبیند و زنده بماند.
وی در کتب و مقالات پر شمار دربارهٔ سهم ایرانیان در تاریخ آسیای مرکزی فراوان قلم زده، تا آنجا که می‌توان گفت دست نوشته‌های او در باب تاریخ ایران بیشتر معطوف و متمایل به صفحات شرقی فلات ایران تا حدود دشت‌های مرغزاری (سبزه زار) ایران‌نشین آسیای داخلی می‌شد.
قضا را گشت پیدا مرغزاری زمینی در نکویی چون نگاری
«به هر حال سفر را ادامه دادیم و مسیر راه تقریباً یک مایل از ارس به طرف بالا بود. توقف شبانه ما در مرغزاری در فاصله نیم مایلی از ساحل و در کلبه‌های چوپانی مدور شکل بود که مهماندار به خاطر ما از قبل دستور فراهم کردنشان را داده بود.»
رسید آن آب در هر مرغزاری پدید آمد چو جیحون رودباری
به پیشم بود خرم مرغزاری درو با من به هم شایسته یاری
یکی مرغزاری چو خرم بهشت تو گفتی که رضوان درو لاله کشت
کفن در بر حریر خلد گردانش لحد کن مرغزاری بر تن و جانش